اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست

خدا را بخوان تا خدا تو را از خواندنی ها قرار دهد..

اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست

خدا را بخوان تا خدا تو را از خواندنی ها قرار دهد..

شعری زیبا

من خدایی دارم، که در این نزدیکی است

نه در آن بالاها
!

مهربان، خوب، قشنگ
...

چهره اش نورانیست


گاه گاهی سخنی می گوید،


با دل کوچک من،


ساده تر از سخن ساده من


او مرا می فهمد
!

او مرا می خواند،


او مرا می خواهد،


او همه درد مرا می داند
...

یاد او ذکر من است، در غم و در شادی


چون به غم می نگرم،


آن زمان رقص کنان می خندم
...

که خدا یار من است،


که خدا در همه جا یاد من است


او خدایست که همواره مرا می خواهد


او مرا می خواند


او همه درد مرا می داند
...


http://s1.picofile.com/file/7209208274/444711_sSDFxyeu.jpg

پندی از سقراط حکیم

هر زمان شایعه ای روشنیدید و یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید!

در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود.

روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟

سقراط پاسخ داد:

“لحظه ای صبر کن. قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تو می خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی.”

مرد پرسید:سه پرسش؟

سقراط گفت:بله درست است.قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.

اولین پرسش حقیقت است.کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟مرد جواب داد:

“نه،فقط در موردش شنیده ام.”

سقراط گفت:”بسیار خوب،پس واقعا نمیدانی که خبردرست است یا نادرست . حالا بیا پرسش دوم را بگویم،”پرسش خوبی”آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی خبرخوبی است؟”

مردپاسخ داد:

“نه،برعکس…”

سقراط ادامه داد:

“پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟”

مردکمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت سقراط ادامه داد:

“و اما پرسش سوم سودمند بودن است آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟”

مرد پاسخ داد:”نه،واقعا…”

سقراط نتیجه گیری کرد:”اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟


http://s2.picofile.com/file/7207294729/phaedrus.jpg

گزیدهای از ناحیه مقدسه

سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت، سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت، سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهى)، سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت، سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش، سلام بر على اکبر، سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک، سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده، سلام بر آن خانواده اى که نزدیک (و همراه سَروَرشان) بودند، سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان ها، سلام بر آن  دور افتادگان از وطن ها، سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون کفن، سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن، سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خویش براى خدا) و شکیبا، سلام بر آن مظلومِ بى یاور، سلام بر آن جاى گرفته در خاکِ پاک، سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه، سلام بر آن کسى که ربّ جلیل او را پاک و مطهّر گردانید، سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود، سلام بر آن کسى که میکائیل در گهواره با او تکلّم مى نمود، سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد، سلام بر آن کسى که پرده حُرمَتش دریده شد، سلام برآن کسى که خونش به ظلم ریخته شد، سلام برآنکه با خونِ زخم هایش شست و شو داده شد، سلام بر آنکه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید، سلام بر آن مظلومى که خونش مباح گردید، سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد، سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند، سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد، سلام بر آن مدافعِ بى یاور، سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن  سرِ بالاى نیزه رفته، سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریانى که در بیابان ها(ىِ کربلاء) گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند، سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى که بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى کِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع کرده اند، و در آستانِ تو طواف مى کنند، و براى زیارت تو وارد مى شوند.



http://s1.picofile.com/file/7201849565/islamicwallpapers00307y.jpg

ادامه مطلب ...

مجموعه ای از احادیث امام حسین (ع)

رهایی‌ از آتش

امام حسین (ع): گریه‌ از روی‌ ترس‌ از خدا، موجب‌ رهایی‌ از آتش‌ است‌.


دوست و دشمن

امام حسین (ع): کسی‌ که‌ تو را دوست‌ دارد، از تو انتقاد می‌کند و کسی‌ که‌ با تو

دشمنی‌ دارد، از تو تعریف‌ و تمجید می‌کند.  

تصویر مرگ

امام حسین (ع): اگر مردم مرگ را باور می کردند و آنرا به همانگونه که هست به

نظر می آوردند دنیا ویران می گشت.

خوف از خدا

. به امام حسین(ع) عرض شد بیم تو از پروردگارت چه فراوان است؟

فرمود: در روز قیامت جز آنکس که در دنیا خوفِ خدا داشته، کسی ایمن

 نیست.


ناتوان ترین مردم


امام حسین (ع): ناتوان ترین مردم کسی است که از دعا کردن واماند و

 بخیل ترین مردم کسی است که از سلام کردن واماند. 

کم‌خردی

امام حسین (ع): عجله‌ کردن‌، کم‌خردی‌ است.


صفتهای زیبا

امام حسین (ع): هر کس این پنج چیز را نداشته باشد از زندگی بهره ای

 نمی برد: عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی.

پذیرفتن مسئولیت

امام حسین (ع): هیچ‌ امری‌ را نپذیرمگرآنکه‌ خودت‌ را شایسته ی‌ آن

بدانی‌.


توکّل

امام حسین (ع): عزت و بی نیازی (از جایگاه خود) بیرون آمده به

گردش پرداخته اند، چون با توکّل برخورد نمودند (خود را جلوه هایی

از آن دیده) در آن مقیم گشتند.

 
پاداش سلام

امام حسین (ع): سلام هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام

کننده و یکی از آن جوابگو است.


سلام بر گناهکار

امام سجّاد(ع) از امام حسین(ع) روایت میکند که فرمود ابن کوّا از علی

بن ابیطالب پرسید : ای امیر مؤمنان آیا بر گناهکار این امّت نیز سلام

می دهی ؟ حضرت فرمودند : خدا او را اهل توحید می داند و تو او را

اهل سلام نمی دانی ؟


مدارا کلید مشکلات

امام حسین (ع): هر که از تدبیر بازماند و از چاره ها ناتوان گردد،

مدارا (کلید) مشکلات اوست.

 
نیکوکارى

امام حسین (ع): شخصی پیش امام حسین(ع) اظهار داشت: اگر نیکی به

 نااَهل برسد تباه می شود؟ ایشان فرمودند: چنین نیست بلکه نیکوکاری

همچون رگبار است که باید به نیک و بد برسد.

 
عذر بدتر از گناه

امام حسین (ع): جمعی‌ نزد آن‌ حضرت‌ از عذرخواهی‌ عبدالله‌ بن‌ عمرو

 بن‌ عاص‌ از شرکت‌ در جنگ‌ صفین‌ یاد می ‌کردند که‌ حضرت‌ فرمود

چه بسا گناهی که از عذرطلبی آن نیکوتر است.

 
بدی کردن و پوزش خواستن

امام حسین (ع): کاری مکن که از آن پوزش بخواهی زیرا مؤمن نه بد

میکند و نه عذر می طلبد، و منافق هر روز بد میکند و عذر می خواهد.


http://s1.picofile.com/file/7198713438/imammahdiwwwshiapicsir.jpg

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت


با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد                     در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد                  شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده ست

در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده ست

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت                    وقتی که میزو دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت                   مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان "واژه" هاست

شاعر شکست خورده ی طوفان "واژه" هاست

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت                      دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه لب تشنه را گذاشت                    تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت 

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند

دارد غروب فرشچیان گریه می کند
 
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید                   بر روی خاک وخون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا، بی ریا کشید                        حتی براش جای کفن؛ بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را، حروف را

از بس که گریه کرد تمام لهوف را
 

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت              بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت                 خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود

او کهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...          پیشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن...

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...         شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...

در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس

سید حمید رضا برقعی

http://s1.picofile.com/file/7195245478/6pocemd.jpg